اشعار مهدی جهاندار

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان / مهدی جهاندار

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

کاش بیدار شوم، اول اخبار تو باشی
سرزده سر زده باشی به دوتا شهر و دهستان

رفته باشی سفر خارجه و زود بیایی
بروی باز به محروم‌ترین نقطه‌ی ایران

با عبای گِلی و عینک و عمامه‌ی خاکی
پای درد دل مردم بنشینی کف میدان!

-زاهدان- تا به کسی خسته نباشید بگویی
یا کلنگی بزنی مدرسه‌ای را به مریوان...
▫️
کاش بیدار شوم، زائر مشهد شده باشم
شب میلاد رضا باشد و خوش باشم و خندان

کاش بیدار شوم، زیرنویس خبر امشب
فقط از باد بگوید، فقط از بارش باران
 
346 2 4

پر از سؤال بیا تا غدیر را بشناسی / مهدی جهاندار

علی بجنگ، حسن صلح کن، حسین فدا شو
غدیر معنی‌اش این است عبد محض خدا شو

هدف خداست، امیر و شهید هر دو بهانه است
اگر به کوفه میسّر نبود، کرب و بلا شو

غدیر صحن غریبی است ای مسافر مشهد
از این مسیر بیا زائر امام رضا شو

پر از سؤال بیا تا غدیر را بشناسی
ولی به او که رسیدی بدون چون و چرا شو

علی خداست؟ نه آیینه‌ی تمام نمایش
برای آینه آیینه‌ی تمام نما شو

علی است در دل آب زلال دست اباالفضل
در آستان یدُ الله، ای دو دست جدا شو

حسین هر طرفی رفت عشق فاطمه آنجاست
رسیده قافله، همراه سیّدالشهدا شو

253 0 4

با بهمن آمدی و در اسفند سوختی / مهدی جهاندار

برای شیخ مسعود دیانی

🚩 همین.
 

هم آه را به آینه پیوند می‌زدی
هم درد می‌کشیدی و لبخند می‌زدی

با بهمن آمدی و در اسفند سوختی
آتش به جان بهمن و اسفند می‌زدی

روحت بزرگ می‌شد و جسمت نحیف‌تر
پیمانه‌ای به تلخی سوگند می‌زدی

آتشفشان شراره‌ی امّید می‌کشید
وقتی قدم کنار دماوند می‌زدی

هرجا که آرمان و عدالت غریب بود
رزمنده می‌شدی و به اروند می‌زدی

در دوره‌ی محافظه‌کاران و ساکتان
حرفی که عاشقان بپسندند می‌زدی

ای کاش پاکمان کنی و خاکمان کنی
هرشب چه حرف‌ها به خداوند می‌زدی

"ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم"
این فال را چه شاد و چه خرسند می‌زدی

ایمان و عشق. دوستی و راستی. همین.
می‌گفتی و دومرتبه لبخند می‌زدی
 

246 0 3.22

جادوی رسانه مسخمان کرد / مهدی جهاندار

این را بنویس یادگاری:
گنجشک به قیمت قناری!

جادوی رسانه مسخمان کرد
با شعبده و شلوغ‌کاری

چادر ز سر زنان کشیدند
گفتند حجاب اختیاری!

سرباز مدافع وطن را
کشتند به جرم پاسداری!

جلّاد و شهید جابجا شد
در مغلطه‌ی خبرگزاری!

افسوس که چشم ْ‌انتظاران
ماندند به چشم‌انتظاری!

کو غیرت قیصر امین‌پور؟
کو شور حمید سبزواری؟

از پا منشین، دوباره برخیز
ای شعر بلند پایداری
 

417 1 4.69

از مسجدالأقصی صدای فتح می‌آید / مهدی جهاندار

از خود مران، دشمن مکن با خویش هرکس را
ای عقل بس کن این دفاع نامقدّس را

این گنبد فیروزه کاشی‌کار می‌خواهد
باید مرمّت کرد این طاق مقرنس را

آشوب اقیانوس آرامند این مردم
آگاه کن دزدان اقیانوس اطلس را!

شیری که از جنگاوری در خود نمی‌گنجد
باکی ندارد لاشه‌خواری‌های کرکس را

کی از حجاب عقل بیرون می‌زنی ای عشق؟
ای عشق کی رو می‌کنی آن ذات اقدس را؟

از مسجدالأقصی صدای فتح می‌آید
هنگام معراج است، سبحانَ الذی أسری

ای دایره در دایره پژواک یکتایی
خواهی شبی درهم شکست آن دو مثلث را

حتی اگر باقی نماند هیچ‌کس با تو
ای مهربان! خواهی فرستاد آخرین کس را
 

425 5 3.57

دل روایت کرد فتح تازه‌ای در پیش روست / مهدی جهاندار

زندگی یک راه سربالا و سرپایینی است
هرکه عاشق ماند، سالم ماندنش تضمینی است

بارها گفتم به دل عاشق نشو، نشنید و شد
مصرع از من نیست، مال عبرت نائینی است!

عاشقی تلخ است گاهی، عاشقی شوریدگی ست
لیک پایانش به صرف شربت و شیرینی است!

عاشقی گفتم، پرستاري مرا آمد به یاد
چونکه مثل عاشقی باری به این سنگینی است

اعتقاد، ایمان، فداکاری، شجاعت، راستی
هر پرستاری خودش یک ترم درس دینی است

می‌رسد روزی که می‌آید به کار این روزها
غصه‌ها و شادیِ این روزها تمرینی است

دل روایت کرد فتح تازه‌ای در پیش روست
ساخت این مستند کار شهید آوینی است
 
571 0 4.67

به هوش باش، صدای حسین می‌آید / مهدی جهاندار

صدای کرب‌وبلای حسین می‌آید
به هوش باش، صدای حسین می‌آید

تجارت و زن و فرزند و دین و دنیا را
کسی که کرده فدای حسین، می‌آید

یکی به پای ترک خورده و پر از تاول
به شوق بوسه به پای حسین می‌آید

یکی به منصب سقّایی است و مشک به دوش
به سوی واعطشای حسین می‌آید

یکی به گردنش انداخته غل و زنجیر
به نیّت اُسرای حسین می‌آید

یکی به هروله با دسته‌ی طُوَیرجیان
مگر به سعی و صفای حسین می‌آید

توان آمدن کربلا نداشت یکی
به دست کارگشای حسین، می‌آید

یکی خیال نمی‌کرد قسمتش باشد
می‌آید و به دعای حسین می‌آید

مسیحی، اهل تسنّن، سیاه و سرخ و سفید
هرآنکه هست، برای حسین می‌آید

خوشا زیارت آن کس که بعد برگشتن
به پرسش فقرای حسین می‌آید

فرشته تا به قیامت فرستدش صلوات
که اربعین به عزای حسین می‌آید

شهید کوچه‌ی ما بین کاروان با ماست
به دیدن شهدای حسین می‌آید

نگاه می‌کنم و قاسم سلیمانی ست
چه شادمان به لقای حسین می‌آید

خدا گواست که از این حماسه پژواکِ
تجلّیاتِ خدای حسین می‌آید

دم ورودی کرب‌وبلا چه غوغایی است
نوای نوحه‌سرای حسین می‌آید

عمود آخر جاده ست و روضه‌خوان می‌گفت
جواب أدرک أخای حسین می‌آید

حسین داغ دلش تازه است و عبّاسش
به پیشواز، به جای حسین می‌آید

خدا کند سخن روضه‌خوان غلط باشد
که خنجری به قفای حسین می‌آید

تکان پرچم توحید را تماشا کن
نسیم باد صبای حسین می‌آید

به گوش باش، عزیز حسین در راه است
به هوش باش، صدای حسین می‌آید
 
1031 1 4.33

خوش آمدی به جهان ای محرّم متفاوت / مهدی جهاندار

غم بزرگ، غم مهربان، غم متفاوت
حدیث زخم و نمک، سوز و مرهم متفاوت

تمام آینه‌ها اسم اعظمند خدا را
تو ای شکسته‌ترین اسم اعظم متفاوت

میان اینهمه افسون و غمزه‌ی متشابه
کرشمه‌های تو آیات محکم متفاوت

کسی که عشق تو را دارد و کسی که ندارد
دو آدمند ولی در دو عالم متفاوت

صفوف سینه‌زنانت مُنظمند و مشوّش
منظمند و پریشان، منظم متفاوت

تو با تمام جهان فرق می‌کنی، تو که هستی؟
ضریح و تربت و آیین و پرچم متفاوت

چگونه می‌کشی و زنده می‌‎کنی، دل و جانم
فدای چشم تو، عیسی بن مریم متفاوت

تو آمدی که جهان را از این ستم برهانی
خوش آمدی به جهان ای محرّم متفاوت
1343 2 2.68

هر سینه یک حسینیه، هرخانه یک چراغ / مهدی جهاندار

روشن کنید بر درِ هر خانه یک چراغ
یعنی برای هر دو سه پروانه یک چراغ

مجنون و ماه، شاپرک و شعله، مست و می
افتاده دست اینهمه دیوانه یک چراغ

بیچاره عاشقی که به هفت آسمان نداشت
حتی نه یک ستاره و حتی نه یک چراغ

ققنوس من، از آتش خود بال و پر بگیر
اما نگیر از کف بیگانه یک چراغ

کِی عاقبت بخیر شد انگور باغمان
آن شب که شد به میکده هر دانه یک چراغ

گاهی چراغ خانه به مسجد حرام نیست
آن مسجدی که داده به ویرانه یک چراغ

پروانه‌ای به وقت شهادت به خنده گفت
فردا می‌آورند روی شانه یک چراغ

ساقی! سری به کوچه‌نشینان خود بزن
هرگوشه روشن است غریبانه یک چراغ

نذر محرّم و صفر چشم‌های توست
هرسینه یک حسینیه، هرخانه یک چراغ
1414 0 5

امسال بیشتر به سر و سینه می‌زنم / مهدی جهاندار

شکر خدا که شد غمت امسال بیشتر
دلشوره‌ی محرّمت امسال بیشتر

"باز این چه شورش است که در خلق عالم است"
ای جوشش و تلاطمت امسال بیشتر

لبّیکَ یاحسین، جهان را گرفته است
در اهتزازِ پرچمت امسال بیشتر

ما ملّت امام حسینیم؛ یاحسین
پیچیده اسم اعظمت امسال بیشتر

خون شهید معجزه‌ها می‌کند هنوز
اعجاز حاج‌قاسمت امسال بیشتر

امسال بیشتر به سر و سینه می‌زنم
تا اربعین ببینمت امسال بیشتر
1254 1 4.2

عاشق و مهربان باش انسان / مهدی جهاندار

سوی دریا روان باش انسان
رود شو، بی‌کران باش انسان
جاری و جاودان باش انسان
آبروی جهان باش انسان
هرچه عشق است، آن باش انسان

شوق فرهادی بیستون را
شور و شیرینی ارغنون* را
بایدوشاید و چندوچون را
عقل و احساس و عشق و جنون را
با هم و توأمان باش انسان

آه و درد و فغان باش؟ هرگز
سرد و خشک و خزان باش؟ هرگز
با همه سرگران باش؟ هرگز
دوست با دشمنان باش؟ هرگز
دشمن دشمنان باش انسان

قصه‌ها خالی از کیقبادند
غرق افراسیاب و شغادند
پُر یزید و پُر اِبن زیادند
پهلوانان ولی شیرزادند
رستم داستان باش انسان

نی بزن، عابران را خبر کن
هو بکش، حاضران را خبر کن
خوش بخوان، زائران را خبر کن
دف بزن، شاعران را خبر کن
کف بزن، شادمان باش انسان

بی تو ای عشق، ایمان چه حاصل
بی تو ای عشق، سامان چه حاصل
بی تو ای عشق، چندان چه حاصل
بی تو ای عشق، انسان چه حاصل
عاشق و مهربان باش انسان
1155 0 2

خاک سیاه بر سر کاخ سفید شد / مهدی جهاندار


ماشینِ اوفتاده به پت‌پت! چگونه‌ای
بحران دستمالِ توالت! چگونه‌ای

ای مرد عنکبوتیِ در تار خود اسیر
ای بَتمنِ نشسته به فِت‌فت* چگونه‌ای!

ای سازمان بی‌ملل، ای بی‌بشر حقوق!
هنگام ظلم، لالی و ساکت، چگونه‌ای؟

ای واضع تمام قوانین جنگلی
ای ناقض تمام ضوابط چگونه‌ای؟

ما نفتمان به آن طرف آب‌ها رسید
ای زنده‌ات مشابه میّت! چگونه‌ای

پهپادِ سرنگون شده در آبی خلیج!
توقیفِ کِشتی الیزابت! چگونه‌ای

ای آبروی رفته‌ی عین الأسد، هنوز
آمار کشته‌های تو سِکرت! چگونه‌ای

با ضربه‌ی ملایم مغزی چه می‌کنی
تخم عقابتان شده اُملت! چگونه‌ای

ای تایتانیکِ غرق شده، غرق‌تر شده
اینبار اندکی متفاوت؛ چگونه‌ای

خاک سیاه بر سر کاخ سفید شد
ای زرد، ای ترامپِ ترومپت چگونه‌‎ای

پوشک خریده باش و تل‌آویو را بگو
با چند موشک و دو سه راکت چگونه‌ای؟


* فِت‌فت کردن: آهسته و به شتاب گفتنِ چیزی به کسی و غالباً با نیّتی بد
(فرهنگ معین)
1284 5 3.25

حماسه‌های بزرگ از ملال خالی نیست / مهدی جهاندار

صدای جاری امواج، زیر و بم دارد
که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد

تمیز باطل و حق را چه خوب می‌فهمد
«دلی که غیب‌نمای است و جام جم دارد»

هنوز مرثیه‌ها از حماسه لبریزند
چکامه‌هایی از این دست، محتشم دارد

حماسه‌های بزرگ از ملال خالی نیست
که عشق هم لحظاتی به نام غم دارد

سپاه، شعر بلندی به نام ایثار است
اگرچه قافیۀ اشتباه هم دارد

وطن‌فروش و حرامی چرا حذر نکنند
از او که عشق وطن، غیرت حرم دارد

کسی که لرزه بر اندام شب‌ضمیران است
شباهتی به شهیدان صبحدم دارد

خروش خون خدا قاسم سلیمانی ست
که تا ابد سر پیکار با ستم دارد
1338 0 3

حاج قاسم به رفیقان شهیدش پیوست/ گام دوم، قدم اول خود را برداشت / مهدی جهاندار

بال ِ پرسوختگان تاول خود را برداشت
روضه‌خوان گریه کنان مقتل خود را برداشت

شهر می‌رفت که در ظلمت خود غرق شود
کشتی راه خدا مشعل خود را برداشت

خوش به حال لب شمشیر شهادت طلبی
که در این آمد و شد، صیقل خود را برداشت
 
کربلا قصه‌ی امروز من و توست رفیق
کربلا ماضی و مستقبل خود را برداشت

نوعروسی است شهادت که شب حجله فقط
یک نظر چارقد مخمل خود را برداشت

حاج قاسم به رفیقان شهیدش پیوست
گام دوم، قدم اول خود را برداشت
3490 12 4.77

قاسمان سلیمانی / مهدی جهاندار

تشهّد سحر شاهدان کرب ‌و بلایی
شهود هرشبه‌ی آیه‌های سرخ خدایی
شهادت آینه و بازتاب آینه‌هایی
شهید را خودت آیینه‌ی تمام‌نمایی
خلاصه اینکه دلاور خلاصه‌ی شهدایی

در این میانه بنازم مدافعان حرم را
شناختند چه رندانه خاندان کرم را
که جای پای شهیدان گذاشتند قدم را
به دست خوب کسانی سپرده‌اند علم را
مدافع حرم عشق با تمام قوایی

بدا به سالک عرفان اگر فساد بگیرد
و سبک زندگی‌اش بوی انجماد بگیرد
خوشا کسی که سر دار اجتهاد بگیرد
رسد به رتبه‌ی حلاج و از تو یاد بگیرد
به حاج همّت و چمران قسم، خود از عرفایی

بتاز تا صف آل ذلیل را بشکافی
سر قبایلی از این قبیل را بشکافی
سپاه ابرهه و فرق فیل را بشکافی
و قدس منتظر توست، نیل را بشکافی
برای حضرت موسای این زمانه عصایی

در آن طرف حججی‌ها خراب چشم سیاهش
در این طرف دل جامانده‌هاست چشم به راهش
و قاسمان سلیمانی‌اند خیل سپاهش
درآب‌های کف دست کیست چهره‌ی ماهش
پس ای بهار، پس ای برق ذوالفقار کجایی؟
1233 0 3.55

یه نفر تو کارِوونمون از اون اصفونیاس / مهدی جهاندار

پرچمت بالای گنبد داره دس تکون می ده
گنبدت داره چه جلوه ای به آسمون می ده

کاشیای حرمت آدمو آروم ی کنه
چلچراغای رواقت به آدم جنون می ده

گاهی وقتا با خودم فک می کنم امام رضا
یه گوشه به کفترا نشسته آب و دون می ده

دکترم درد دل گرفته مو نمی دونه
برای خوب شدنش قرص فشار خون می ده

یه نفر تو کارِوونمون از اون اصفونیاس
یه ژتون گرفته هی به این و اون نشون می ده

یا امام رضا به خادمت بگو چرا فقط
شکلاتاشو به بچه های کاروون می ده

یا امام رضا فروشگاه کنار حرمت
جنساشو تازگیا یه کم داره گرون می ده

خوش به حال اون که سربند امام رضا داره
جون دادن برا امام رضا خدایی جون می ده

اربعین یه موکبه توی مسیر کربلا
که چاییش بوی گلاب ناب و زعفرون می ده
1033 0 3.18

می رسد بهار دور از انتظار / مهدی جهاندار

انتظار
روزهای بی شماری انتظار
سال های آزگاری انتظار
آری انتظار

بهت چشم های خشک و خیره سوی جاده های مه گرفته انتظار نیست
انتظار
شوق جویبارهاست
در مسیر چشمه و درخت
دست های زیر چانه پشت شیشه های تار عنکبوت بسته انتظار نیست
انتظار
رقص رودخانه های پرطلاطم است
موقع رسیدنی به اب های بی کران
موقع وصال

ولی ولی
گاهی انتظار
تا کنار رود رفتن و
تشنه بازگشتن است
سال های سال

با شکوه و پر غرور از انتظار
خسته دل ولی صبور از انتظار
می رسد بهار
دور از انتظار
1552 0 5

تازه شهیدا بگو خانۀ معشوقه کو / مهدی جهاندار

دل که سپردم به عشق خون جگر افتاده است
دست کدام از خدا بی خبر افتاده است

راز پس پرده را از لب ساقی مپرس
غنچه اگر وا کند پرده بر افتاده است

شیخ به دردی کشان رد شد و دشنام داد
کاش که فهمیده بود با که در افتاده است

تازه شهیدا بگو خانۀ معشوقه کو
گفت همانسو که سر بیشتر افتاده است

زهرۀ منظومۀ شمسی من چشم توست
عقرب زلفت ولی در قمر افتاده است
892 0 2.29

هر کس به این آسانی اهل کربلا نیست / مهدی جهاندار

آن اسم اعظم که نشانی می‌دهندش
سربند یا زهراست محکم‌تر ببندش

هر کس که در سر آرزوی عشق دارد
هنگام رفتن با شهیدان می‌برندش

بابا! وصیّت‌نامۀ همسنگرت کو؟
این روزها خون می‌چکد از بندبندش

آقا معلم، قصه از آن روزها گفت
کردند سالِ آخری‌ها ریشخندش

شرمی نکردند از صدای سرفه‌دارش
چیزی نخواندند از نگاه دردمندش

گیرم عَلم از دست عباسی بیفتد
عباس دیگر می‌کند از جا بلندش

هر کس به این آسانی اهل کربلا نیست
کار حسین است و دل مشکل‌پسندش

1054 0 5

میزبان عشق است و وای از عشق ! غوغا می کند / مهدی جهاندار

عشق سوزان است بسم الله رحمن الرحیم
هر که خواهان است بسم الله رحمن الرحیم

دل اگر تاریک اگر خاموش بسم الله النور
گر چراغان است بسم الله رحمن الرحیم

نامه ای را هُدهُد آورده ست آغازش تویی
از سلیمان است بسم الله رحمن الرحیم

سوره والیل من برخیز و والفجری بخوان
دل شبستان است بسم الله رحمن الرحیم

قل هو الله احد قل عشق الله الصمد
راز پنهان است بسم الله رحمن الرحیم

گیسویت را باز کن انا فتحنایی بگو
دل پریشان است بسم الله رحمن الرحیم

ای لبانت محیی الاموات لبخندی بزن
مردن آسان است بسم الله رحمن الرحیم

میزبان عشق است و وای از عشق ! غوغا می کند
هر که مهمان است بسم الله رحمن الرحیم
3121 2 4.15

درخت است و سیب است و فصل رسیدن / مهدی جهاندار

نگاهت شبی در نگاهی می افتد
سپاهی به جان سپاهی می افتد

غزالی به دنبال شیری شگفتا
گدایی پیِ پادشاهی می افتد

یکی خسته آواره ی کوه و صحرا
یکی گوشه ی خانقاهی می افتد

تو هم مطمئن باش ای دل که روزی
گذارت به چشم سیاهی می افتد

پلنگی و مغرور، گیرم که باشی
سر و کارت آخر به ماهی می افتد

دلم جام تردی ست در دست مستی
خدایا خدایا گواهی می افتد

درخت است و سیب است و فصل رسیدن
بخواهی می افتد، نخواهی می افتد

طناب است و دار است و مرگ است و حق است
ولی گردن بی گناهی می افتد

تو دیوانه ای عاقلان را خبر کن
به دست تو سنگی به چاهی می افتد

ببین بام ما را ببین تشت ما را
از این اتفاقات گاهی می افتد
933 0 3.75

ره پر از لیلی و ما هم زود عاشق می شویم / مهدی جهاندار

یا به لبخندی امیران را اسیر آورده ای
یا به ترفندی اسیران را امیر آورده ای

آسمان اما مجال عشقبازی را نداشت
ما که می دانیم ما را ناگزیر آورده ای

ره پر از لیلی و ما هم زود عاشق می شویم
ساروان، ما را چرا از این مسیر آورده ای؟

عشق یک بازی ست تا ما مات شاهنشه شویم
بی خود ای دل رو به سرباز و وزیر آورده ای

پهلوانا آخر این قصه را از من مپرس
گرچه می دانم که رستم را به زیر آورده ای

تو سراسر بوسه اما من لبانم سوخته ست
نوشداروی مرا ای عشق دیر آورده ای
1567 3 3.67

دلا دیوانگی کم نیست شاید عشق کم باشد / مهدی جهاندار

و اسماعیل می دانست آن چاقو نمی برّد
که صیادی که من دیدم دل از آهو نمی برّد

کدامین بارگاه است این کدامین خانقاه است این
که در اینجا نفس از گفتن یاهو نمی برّد

دلا دیوانگی کم نیست شاید عشق کم باشد
اگر زنجیرها را زور این بازو نمی برّد

چرا ناراحتی ای دوست از دست رفیقانت
که خنجر عادتش این است رودررو نمی برّد

زلیخا را بگو نارنج هایش را نگه دارد
که دیگر نوبت عشق است و تیغ او نمی برّد
1160 1 4.5

آمد نگار من که به مکتب نرفته بود / مهدی جهاندار

نزدیک صبح بود ولی شب نرفته بود
مستی هنوز از سر یارب نرفته بود

می سوختم در آتش و از درد انتظار
تبّت یدا ابی لهبٍ، تب نرفته بود

گفتم که ذکر یارب خود را عوض کنم
از خاطرم تمامی مطلب نرفته بود

ایاک نعبد آمد و ایاک نستعین
اما خطاب رو به مخاطب نرفته بود

دستی نوشت نام تو را نون و القلم
حتی قلم به سوی مرکب نرفته بود

نام تو با پیامبران نسبتی نداشت
گویی به بندگان مقرب نرفته بود

ناگه ستاره ای بدرخشید و ماه شد
مستی هنوز از سر یارب نرفته بود

آمد بهار من که قرار از دلم ربود
آمد نگار من که به مکتب نرفته بود

فالی زدم به خواجه و خواب از سرم پرید 
نزدیک صبح بود ولی شب نرفته بود
1256 0 4

می‌رسد از دور آهویی، مگر آهوی کیست؟ / مهدی جهاندار

می‌رسد از دور آهویی، مگر آهوی کیست؟
بچه آهوها به دنبالش که «اینجا کوی کیست؟»

هفت دریا، هشت وادی، نه فلک، ده کهکشان
شش جهت، یعنی دو عالم، قصه گیسوی کیست

کیستی ای آن که خورشید خراسان هر سحر
می‌گذارد سر به زانوی تو، این زانوی کیست؟

ساقی این آهوان پیوسته چشمان تو بود
باقی این داستان دنباله ابروی کیست؟

گوشه ابروی او لا سیف الا ذوالفقار
لا فتی الا علی از قوت بازوی کیست؟

چهارده در در مقابل دارد اما او خداست
چهارده آیینه در دل دارد اما او یکی است

چارده آیینه نشکسته یعنی کربلا
کاش می‌دانستم این آیینه‌ها پهلوی کیست

می‌رسد از دور آهویی که صیادش تویی
خوش به حال بچه آهوها مگر آهوی کیست
 
1171 0 4.25

بنی امیّه حمار و خمار می خواهد / مهدی جهاندار

شراب خانه و میز قمار می خواهد
بنی امیّه حمار و خمار می خواهد

بنی امیه فقط مردمان بی طرفی
به بی تفاوتی روزگار می خواهد

بنی امیّه فقط شیعیان نادانی
فریب خورده و بی اختیار می خواهد

بنی امیّه علی را میانه‌ی میدان
بدون دُلدل و بی ذوالفقار می خواهد

بنی امیّه امام جماعتی اهلِ
نماز و روزه ولی بی بخار می خواهد

بنی امیّه امام و رئیس جامعه را
عبا به دوش ولی تاجدار می خواهد

بنی امیّه سیاستمدار بی خطری
که با یزید بیاید کنار می خواهد

فریب کار و ندانم بکار و سازش کار
از این قبیل سیاستمدار می خواهد

بنی امیّه فقط آن شریح قاضی را
که وقت فتنه بیاید به کار می خواهد

بنی امیّه أبا شهوت و أبا شکمی
نزول خواره و بی بند و بار می خواهد

که هرچه می کشد اسلام از منیّت ماست
حسین جان به کف و جان نثار می خواهد

که هرچه می کشد اسلام از جهالت ماست
علی بصیرت عمّاروار می خواهد

کسی که ماه بنی هاشم است سقّایش
حضور در وسط کارزار می خواهد

کسی که ماه بنی هاشم است سربندش
سپاه حرمله را تار و مار می خواهد

کسی که ماه بنی هاشم است مهتابش
لبان تشنه، دل بی قرار می خوهد

"در انتظار نشستی، در انتظار بایست"
هنوز حضرت معشوق، یار می خواهد
11131 38 4.31

راز بگشا ای نماز اولين و آخرين / مهدی جهاندار

کيستی ای خنده هايت رحمةٌ للعالمين
گيسوانت ليلة القدر سماوات و زمین

اي اشارت های ابروهای تو لا ريب فيه
مهربانی های چشمانت هدیً للمتقين

ای شب معراج، سبحان الذی أسرای من
عروة الوثقی است دامان تو يا حبل المتين

ايّها المزّمّل امشب تا سحر بيدار باش
تا طلوع فجر قرآنها بخوانی با یقین

در رکوع کيست آن زيباترين انگشتری
راز بگشا ای نماز اولين و آخرين

نخل های سالها خشکيده خرما می دهند
می نشينی تا کنار اين دل چادرنشين

 
1514 0 4.71

فدایی نجف از کربلا نپرهیزد / مهدی جهاندار

چهل سلام و چهل صبح، این ترانۀ کیست؟
چهل مقام و چهل منزل آستانۀ کیست؟
چهل نَهار و چهل لَیل، دام و دانۀ کیست؟
چهل سوار و چهل اسب این فسانۀ کیست؟
چهل حدیث و چهل قصه عاشقانۀ کیست؟

بهانه گیر نبود این دل، این بهانۀ توست
به هر طرف که نظر می کنم نشانۀ توست
"رواق منظر چشم من آشیانۀ توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانۀ توست"
نگاه می کنم از دور، خانه خانۀ کیست؟

پیاله نوشِ وَلی از ولا نپرهیزد
که مست از می قالوا بلی نپرهیزد
فدایی نجف از کربلا نپرهیزد
"کجاست شیر دلی کز بلا نپرهیزد"
دوباره قصۀ شمشیر و تازیانۀ کیست؟

و آسمان که چهل روز خون گریسته بود
و آن زمین که چهل شب جنون گریسته بود
و مشک تشنه تو را سرنگون گریسته بود
و کودکی که ندیدند چون گریسته بود
پس از تو بار امانت به روی شانۀ کیست؟

زمانی از گلوی چاه می رسد بر گوش
زمانی از نفس راه می رسد بر گوش
نوید نصرُ من الله می رسد بر گوش
صدای کیست که گهگاه می رسد بر گوش
اگر زمانۀ او نیست پس زمانۀ کیست؟

حسین غرقه به خون خدا، غسیل الله
حسین کشتی راه خدا، سبیل الله
حسین کشتۀ ذات خدا، قتیل الله
حسین جاه و جلال خدا، جلیل الله
که آن یگانه دو تا نیست، آن یگانه یکی است
 
1970 0 5

روسیاه ای دل جامانده چرا پس عقبی / مهدی جهاندار

بَه به این صیقل شمشیر، عجب تاب و تبی
هم وفاداری و هم عشق، چه تیغ دو لبی

از ابوذر به علی می‌رسد آن اصل و نسب
بی نسب نیستی ای یار که عالی نسبی

آه از کاسه‌ی تزویر نمک نشناسان
که ندارند بجز دزد و حرامی لقبی

"من از آن روز که در بند توام آزادم"
طیّب الله، چه شرم و چه حیا و ادبی

ای که آمیخته شد خون تو با خون خدا
چه غلامی و چه شاهی، چه نشاط و طربی

"آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست"
چه سیه مست شرابی است، چه شیرین رطبی

"سحرم دولت بیدار به بالین آمد"
"چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی"

"یارَب آن آهوی مشکین به خُتن باز رسان"
روسفیدند سیاهان، چه دعای عجبی

اذن میدان به غلامان و سیاهان دادند
روسیاه ای دل جامانده چرا پس عقبی

طلب و طالب و مطلوب، حسین است حسین
در بلا باش اگر کرب‌و‌بلا می‌طلبی
1877 0 4.75

اخبار نگفت چند چندند امروز / مهدی جهاندار

روسیّه: پر از بگوبخندند امروز
سوریّه: دلیر و سربلندند امروز

اما افسوس از عربستان و یمن
اخبار نگفت چند چندند امروز
1035 0 4

والكاظمينَ الغيظ وَ العافينْ عنِ النّاس / مهدی جهاندار

احساس از هفت آسمان می بارد ، احساس
بوی گل سرخ است يا  بوی گل ياس

عالم همه تفسير لبخند تو ای عشق
از بای بسمِ اللَّه بخوان تا سينِ وَ النّاس

باب الحوائج تشنه تر از ديگران است
اين راز را تنها تو می دانی و عباس

تاريخ را هر جا ورق زد باد ، ای داد
پايی به زنجير است يا دستی به دستاس

امّا تو مي بخشی، تو بابای رضايی
والكاظمينَ الغيظ وَ العافينْ عنِ النّاس

فردا كه سر از سجده برداری ، درختان
پُر گشته اند از دانه های سرخ گيلاس
 
1113 0 5

راوی نور، شكافندۀ علم ازلی / مهدی جهاندار

آفتاب بن علی بن حسين بن علی
راوی نور، شكافندۀ علم ازلی

مادرش آينه فرزند فرستادۀ عشق
بندۀ خوب خداوند، خداوند علیّ

آدم و جنّ و ملَك پيش تو زانو زده اند
خانۀ كوچك تو با دو سه ديوار گِلی

همه سُبحانكَ لا علمَ لنا مي گويند
گاهِ تفسير تو از آيۀ اللهُ ولی

ناگهان روز الست از همه پرسيد خدا
دوست داريد علی را؟ همه گفتند بلی

شعر من جابر عبد اللَه انصاری شد
كه سلامی برساند به تو با تنگ دلی
 
1041 1 5

این بود خلاصه‌ی خبرها / مهدی جهاندار

قرآن به نی و به نیزه سرها
این بود خلاصه‌ی خبرها

دیروز پدر فدا شد، امروز
برخورد به غیرت پسرها

شد نرخ شهید بسکه ارزان
در چرتکه‌ی حسابگرها!

سرباز مدافع حرم رفت
مردانه میان مردترها

برخاست و زینبانه برخاست
در مجلس زورها و زرها

افتاد و چه پرغرور افتاد
لب تشنه کنار همسفرها

برگشت و چه باشکوه برگشت
در حیرت و بُهت رهگذرها

سرباز مدافع حرم شد،
روشن کن ِ چشم بی بصرها

سرباز مدافع حرم شد،
مشروح تمامی خبرها
 
909 0 4.86

آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟ / مهدی جهاندار

ای وای از آن حدیث به دفتر نیامده
ای وای از آن شروع به آخر نیامده
ای وای از آن یقین به باور نیامده
ای وای از آن مزار کبوتر نیامده
ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده

ای دل حدیث دختر طاها شنیده ای؟
یَرضی شنیده ای لِرضاها شنیده ای؟
هنگامۀ نماز دعاها شنیده ای؟
حتی توَرّمت قدَماها شنیده ای؟
أمّن یُجیب، اینهمه مضطر نیامده

یاللعجب، فصلّ لربّک ولادتش
واحیرتا لِیذهبَ عنکم شرافتش
طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش
جبریل با تمام بزرگی و رتبتش
از عهدۀ ستایش او برنیامده

اما چه سود حرمت قرآن شکسته شد
یکباره قلب سورۀ انسان شکسته شد
در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد
نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد
فصل غریبی تو چرا سر نیامده؟

زهرا هنوز گریه ی بی گاه می کند
مولا هنوز سر به دل چاه می کند
پاییز ادعای أنا الله می کند
صبح بهار از آمدن اکراه می کند
آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟
1471 2 4.53

عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق / مهدی جهاندار

این محبّت آسمانی است یا زمینی است؟
این کشش فقط خیالی است یا یقینی است؟

این که می کِشد مرا به سوی تو چه جذبه ای است
حال و روز عاشقان همیشه اینچنینی است

تاول شکفته زیر پای زائر تو را
بوسه می زنم که موسم ستاره چینی است

کاش تاولی به پای زائر تو می شدم
تا نوازشم کنی که اوج نازنینی است

از نجف پیاده سوی کربلا روان شدن
مثل اشک های الغدیری امینی است

کربلا چه قرن ها بر او گذشته و هنوز
از معلمان مهربان درس دینی است!

از کلاس عقل تا کلاس آخر جنون
سطری از کتاب إن قَطعتُموا یمینی است

عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق
این صدای پای زائران اربعینی است
2491 1 4.3

شعر اگر زینبی نبود، یزیدی است / مهدی جهاندار

فتنه نوازنده‌اش یکی است جماعت
مطرب و خواننده‌اش یکی است جماعت

حرمله یا شمر؟ یا سَنان؟ چه تفاوت
نیزۀ درّنده‌اش یکی است جماعت

ناو مسافرکُش و مسلسل داعش
شرکت سازنده‌اش یکی است جماعت

متن سخنرانی شغال و سگ زرد
هر دو نویسنده‌اش یکی است جماعت

خندۀ روباه عین گریۀ تمساح
گریه‌اش و خنده‌اش یکی است جماعت

چندم سپتامبر بود بازی ایّام
بازی و بازنده‌اش یکی است جماعت

هرکه در این عرصه ظلم دید و نجنگید
مرده‌اش و زنده‌اش یکی است جماعت

شعر اگر زینبی نبود، یزیدی است
کفر، سُراینده‌اش یکی است جماعت

صیحۀ واحد* شنیده ای؟ دَم مولاست
نعرۀ کوبنده‌اش یکی است جماعت

ماه زیاد است، آن که کرب‌و‌بلایی است
ماه درخشنده‌اش یکی است، جماعت
 
1079 0 4.13

اگر لعن است بر تزویر،‌ اگر مرگ است بر نیرنگ / مهدی جهاندار

خبرها حاکی از آن است می برّند سرها را
به مادرها کسی آهسته‌تر گوید خبرها را

نیستان در نیستان می‌شود شیرینی‌اش پیدا
ببرّد گر کسی فصل رسیدن نی‌شکر‌ها را

شما مرد خطر بودید،‌ما اهل حذر بودیم
شما رفتید و ما هرگز نداریم این جگرها را...

شهیدان زنده‌اند و مرگ بر مردارها گفتند
گره کن مشت خود را تا بگویم مرگ‌برها را:

اگر لعن است بر تزویر،‌ اگر مرگ است بر نیرنگ
خدایا ریشه‌کن کن فتنه‌ها و فتنه‌گرها را

کسی که مقصدش دریا و توفان است مقصودش
به ‌دل هرگز نگیرد طعنه‌های رهگذرها را

چه پنهان،‌ تازگی‌ها خواب اقیانوس می‌بینم
قفس تنگ است ای صیّاد،‌ واکن بال و پرها را
 
1926 0 4.56

شهیدت می شوم، خونم حلالت می شود روزی / مهدی جهاندار

سراغ از من نمی گیری و حال از من نمی پرسی
جواب از من نمی خواهی، سؤال از من نمی پرسی

غریبه می شوی سال دگر ای آشنا امسال!
چرا از دوستی از پارسال از من نمی پرسی

چه شد سرمایه ام، مال و منالم، دین و ایمانم
از این سود و ضررها یک ریال از من نمی پرسی!

تویی آری تویی آن آرزوهای محال من
چرا از آرزوهای محال از من نمی پرسی...

جدال حق و باطل بین من با عشق دیرینه است
خودم را کشتم و از این جدال از من نمی پرسی

شهیدت می شوم، خونم حلالت می شود روزی
ولی آنروز هم افسوس، حال از من نمی پرسی
1149 0 5

به کودکان و زنان احترام می فرمود / مهدی جهاندار

به کودکان و زنان احترام می فرمود

به احترام فقیران قیام می فرمود

 

سلام نام همه انبیاست؛ او می گفت

سپس اشاره به دارالسلام می فرمود

 

کسی که در پی خورشید نیست از ما نیست

سحر می آمد و این را مدام می فرمود

 

کجا حرام خدا را حلال می دانست

کجا حلال خدا را حرام می فرمود

 

اگر که دست به پهلو گرفته ای می دید

به اشک و آه و دعا التیام می فرمود

 

"خوشا به حال کسانی که راستگویانند"

امام صادق علیه السلام می فرمود

3037 4 4.45

فتنه شاید در صف صفِین می جنگیده روزی / مهدی جهاندار

فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد
آه این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد

فتنه شاید در لباس میش، گرگی تیز دندان
در لباسی تازه شاید فتنه چوپان بوده باشد

فتنه شاید کنج پستوی کسی لای کتابی؛
فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد

فتنه شاید در صف صفِین می جنگیده روزی
فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد!

فتنه شاید با امام از کودکی همسایه بوده
یا که در طیّاره ی پاریس_تهران بوده باشد

فتنه شاید تابی از زلف پریشان نگاری
فتنه شاید خوابی از آن چشم فتّان بوده باشد

فتنه شاید اینکه دارد شعر می خواند برایت؛
وا مصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد

ذرّه ای بر دامن اسلام ننشیند غباری
نامسلمانی اگر همنام سلمان بوده باشد

دوره ی فتنه است آری، می شناسد فتنه ها را
آنکه در این کربلا عبّاس ِ دوران بوده باشد

فتنه خشک و تر نمی داند خدایا وقت رفتن
کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد
 
26186 47 4.41

نفرین کشتگان منا را چه می کنید / مهدی جهاندار


آل سقوط ! مکر خدا را چه می کنید
آل هبوط ! زلزله ها را چه می کنید

آل هُبل ! جواب خدا را چی می دهید
آل یزید ! کرب و بلا را چه می کنید

آل یهود ! آل تلاویو ! آل دیو !
آل علی و آل کسا را چه می کنید

آه یمن که دامنتان را گرفته است
نفرین کشتگان منا را چه می کنید

موساست اینکه می رسد از راه عنقریب
اعجاز اژدها و عصا را چه می کنید

گیرم که قبله را به اسیری گرفته اید
مقصد خداست، قبله نما را چه می کنید

ای کاروان که می روی از ساروان بپرس
با گرگ، آشتی و مدارا چه می کنید؟...


یا ایّها العزیز غریبیم، خسته ایم
با این غریب خسته، نگارا ! چه می کنید؟

عباس های تشنه به خون آرمیده اند
أدرک أخاک؛ پاسخ ما را چه می کنید؟

1677 0 4.5

شنبه ی بعد انتخاباتم / مهدی جهاندار

شاد و خوشحال یا مَه و ماتم!
شنبه ی بعد انتخاباتم

عده ای نفی می کنند مرا
عده ای می کنند اثباتم

گاهگاهی دچار تفریطم
گاهگاهی اسیر افراطم

صبح، مسرور احترام اما
شام منفور اعتراضاتم

پی توضیح "من چه کردم ها"
پی توجیه اشتباهاتم

عابد و کدخدای آبادی
مست و لایعقل خراباتم

بعضُها فوقَ بعض فی ظلمات!
مَثلُ نورهِ کمِشکاتم

شنبه هایم بدون تو رفتند
بسکه نالایق ملاقاتم

آخرین جمعه! می رسی از راه
عاشقم عاشق تماشاتم

724 0 4.8

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد؛ نیامدی / مهدی جهاندار

چه روزها كه يك به يك غروب شد، نيامدي
چه بغض ها كه در گلو رسوب شد، نيامدي

خليل آتشین سخن، تبر به دوش بت شكن
خداي ما دوباره سنگ و چوب شد، نيامدي

براي ما كه خسته ايم و دلشكسته ايم ، نه
ولی براي عده اي چه خوب شد نيامدي!

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه، غروب شد نيامدي...
 

22948 17 4.3

کتاب فضل پدر تو بودی که باب فضل پدر تو بودی / مهدی جهاندار

سیاه چشم و کشیده ابرو به قبله مایل ابوالفضائل
درخت طوبی و سرو موزون و ماه کامل ابوالفضائل

خلیل عصمت، کلیم غیرت، مسیح سیما، ذبیح سیرت
حسن کرامت، حسین قامت، علی شمایل ابوالفضائل

کتاب فضل پدر تو بودی که باب فضل پدر تو بودی
کسی نگفته تو را ز فضل پدر چه حاصل ابوالفضائل!

لبان عطشان شنیده بودم ولی به دریا ندیده بودم
رسول باران، امیر طوفان، امام ساحل ابوالفضائل

چه دست افشان و پای کوبان و اشک ریزان و مشک خیزان
ابوالعجائب، ابوالغرائب، ابوالخصائل، ابوالفضائل...

مدافعان حرم کجایند تا علمدارشان تو باشی
که سر نکوبد دوباره زینب به چوب محمل ابوالفضائل!...

همینکه ماه من از در آید، خروش از هر طرف برآید
ابوالفضائل  ابوالفضائل  ابوالفضائل  ابوالفضائل

1876 1 4

در شهر نشانه ای ز تبلیغ تو نیست! / مهدی جهاندار


ای خانه ات آباد، خراباتت کو؟
ای چشمه ی نور،انشعاباتت کو؟

در شهر نشانه ای ز تبلیغ تو نیست!
ای عشق ستاد انتخاباتت کو ؟
5110 1 4.13

ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس / مهدی جهاندار

مفتقرا متاب روی از در او به هیچ سوی

زانکه مس وجود را فضّۀ او طلا کند

آیت الله غروی اصفهانی(مفتقر)

 

گل شمّه ای از آیۀ تطهیر تو باشد

گر آینه در آینه تکثیر تو باشد

 

خود کیستی ای سورۀ کوثر که حسینت

تا کرب و بلا رفت که تفسیر تو باشد

 

بر سفرۀ نان و نمکت دست علی هم

برداشت نمک را که نمک گیر تو باشد

 

اکسیر کنیز تو طلا کرد مسم را

خود فضّه طلا گشتۀ اکسیر تو باشد

 

در آب به تصویر کسی زل زده عباس

عشقش فقط این است که تصویر تو باشد

 

ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس

عالم همه در گردش تقدیر تو باشد

 

در خوابِ شهیدان جهان یکّه سواری است

کی می رسد از راه که تعبیر تو باشد

 

 

2566 1 4.38

می روم از تو بپرسم که مزار تو کجاست / مهدی جهاندار

ای پر از بوی گل سرخ، بهار تو کجاست
تشنه ام دانه ی شیرین انار تو کجاست

زنده ای زنده تر از نم نم بارن دم صبح
می روم از تو بپرسم که مزار تو کجاست

دیدم و هر که دلی داشت گرفتار تو بود
آن که در هر دو جهان نیست دچار تو کجاست

آیه ی نور تویی سوره ی انسان با توست
ای هم از خاک و هم افلاک، دیار تو کجاست

ظلمات است و فقط جاده ها می دانند
یکه تازنده ی خورشید سوار تو کجاست

1176 0 3.75

قرآن ِ سر نیزه که قرآن مبین نیست / مهدی جهاندار

در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست
تا فاطمه زنده است علی خانه نشین نیست

ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس
افلاک در افلاک تو را جایگزین نیست

در کوچۀ مسجد تو زمین خوردی و در ما
جز پینۀ چون زانوی اشتر به جبین نیست

انصار هم از خطبۀ تو شرم نکردند
کردند بهانه که چنان است و چنین نیست

غصب فدک این بود که نام تو نباشد
پیداست که دعوا سر یک تکّه زمین نیست

کو چادر خاکی شده کو دامن مولا
تا کی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست

جایی که علی هست معاویه چه کاره است
قرآن ِ سر نیزه که قرآن مبین نیست

ای کاش که خود را برسانم به رکوعش
زیرا که بجز نام تواش نقش نگین نیست

مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست
المنّة للّاه که این است و جز این نیست

2928 0 4.57

خدایا برای تو کاری ندارد / مهدی جهاندار


درختان در آتش، خیابان در آتش
خبر ترسناک است: میدان در آتش

خبر تلخ و سنگین، خبر سرد و غمگین
قدیمی ترین برج تهران در آتش

عجب روزگاری است، انسان هراسان
عجب روزگاری است، انسان در آتش

عجب روزگاری، عجب شام تاری
مسلمان در آوار و سلمان در آتش

چه رسم بدی، کاسبان در تماشا
دلیران و آتش نشانان در آتش

کسی از شهیدان سراغی بگیرد
همانانکه رفتند خندان در آتش

سیاووش و پروانه، ققنوس و ساقی
از این دست مستان فراوان در آتش

چه شد عشق بازی، چه شد تک نوازی
خرابات ویران، نیستان در آتش

چه طوفان بی رحم و سوزان و سختی
الهی بسوزد زمستان در آتش

خدایا برای تو کاری ندارد
گلستان به پا کن، گلستان در آتش

1212 0 4.67

از صبح بپرسید که صادق به چه معناست / مهدی جهاندار

بر گرده ی خود مثل علی نان و رطب داشت
صادق همه صبح است چه در خلوت شب داشت

شب تیره و تار و ظلمات است، پر از ظلم
صد سال پر از ظلمت جهلی که عرب داشت

می رفت که خاموش شود مشعل توحید
اسلام ِ وَ أکملتُ لکُم رو به عقب داشت

برخاست کسی مکّی و کوفی به فدایش
آوازه چنان داشت که تا شام و حلب داشت

در محضر او این همه شاگرد عجب نیست
بر تیغ علی این همه زنگار عجب داشت!

چون جابر حیّان کسی اسرار ندانست
جز آن که به درگاه تو زانوی ادب داشت

هفتاد و دو تا یارت اگر بود چه می شد
تیغ تو و پستوی نهان خانه سبب داشت

از صبح بپرسید که صادق به چه معناست
با عشق بگویید که یارم چه لقب داشت

2908 1 4.57

تو بیمار حسینی؛ راست می گویند بیماری / مهدی جهاندار

 

زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟

دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری

بخوان در نیمه شب هایم " الهی لا تؤدّبنی"

بگو صد بار دیگر "ربِّ خلِّصنا من الناری:

غل و زنجیر بر گردن چهل منزل بیا با من

که فردا باز فردا یوسف تنهای بازاری

تو تب دار ابالفضلی که سقا بود و عطشان بود

تو بیمار حسینی؛ راست می گویند بیماری

تو را هر روز عاشوراست... یا سبوحُ یا قدّوس

ملایک بر سر سجاده ات جمع اند بسیاری

الهی یا الهی سیدی ربّی و مولایی

و یا سبحانک اللّهمّ خلّصنا من الناری

3838 2 4.8

این میان دل من است شرمگین و روسیاه / مهدی جهاندار

در خرابه دختری نشسته گریه می کند
دلشکسته، دست بسته، خسته گریه می کند

زین واژگون کنایه از نبودن کسی است
ذوالجناح بال و پر شکسته گریه می کند

باز، این چه شورش است دشت را که بعد تو
کوه هم نماز را نشسته گریه می کند

تاب دیدن کبودی دوباره را نداشت
آسمان که با دل شکسته گریه می کند

این میان دل من است شرمگین و روسیاه
در عزای بیعتی که بسته گریه می کند!

تازیانه ها غلاف می شود، زنی هنوز
بر مزار کودکی نشسته گریه می کند

2333 1 3.75

روضه‌خوان گفت که لیلا پسری داشت که مجنون... / مهدی جهاندار

روضه‌خوان گفت که لیلا پسری داشت که رویش
به درخشندگی ماه که عباس عمویش

روضه‌خوان گفت که لیلا پسری داشت که مجنون
پسری داشت که می‌رفت و نگاه تو به سویش

پسری خوش قد و قامت، پسری صبح قیامت
روضه‌خوان گفت که در باد پریشان شده مویش

آسمان بار امانت نتوانست کشیدن
که بریدند خدایا که شکستند سبویش

روضه‌خوان تاب نیاورد، عمو آب نیاورد
روضه‌خوان آمد و زانو زد و بوسید گلویش
 

8431 8 3.78

دستی که همپای رعیت بیل می زد / مهدی جهاندار


صحرا به صحرا باد و توفان موج می زد
آنجا بيابان در بيابان موج می زد

با پشته های ماسه ی در شن نهفته
مغرور تر از قله ی در ابر خفته

کوهان به کوهان اشتران کوه جاری
سُم بر زمين می کوفت باد نو بهاری

روی ترک های زمين خشک ريشه
خورشيد می باريد مانند هميشه

آشوبی از دريا فراتر داشت صحرا
انگار شوری تازه در سر داشت صحرا

ناگاه شد آيينه ای از نور پيدا
گرد و غبار کاروان از دور پيدا

آنک ندا آمد رسول عشق برخيز
برخيز و شوری تازه در عالم برانگيز

امروز  خُم ها سر به سر مست تو افتاد
تکميل دين عشق در دست تو افتاد

دين خدا را تا نماند پرس و جويی
بايد بگويی آنچه را بايد بگويی

هر چند بعد از اين تو را ديوانه خوانند
ننوشته مکتوب تو را هذيان بدانند

هر چند نامردان لباس قهر پوشند
فرزند صلح و آشتی را زهر نوشند

هر چند بعد از تو دل از دلبر ببرّند
خون خدا را تشنه تشنه سر ببرّند

هر چند دينت را سر نيزه بجويی
بايد بگويی آنچه را بايد بگويی

در نشوه خيزی که زمين مست آسمان مست
ساقی و سقا بر بلندا دست در دست

دستی که با آن در ازل گل می سرشتند
دستی که لوح عشق را با آن نوشتند

دستی که راز کنتُ کنزاً مَخفيا بود
روزی که الرّحمن علی العَرش استوی بود

دستی که ابراهيم را در آستين بود
دستی که بت ها را شکست آری همين بود

دستی که هر شب کفش پاره وصله می کرد
دستی که خيبر را به زانو در می آورد

دستی که گرچه با سکوت چاه پيوست
در روشنای شمع بيت المال ننشست

دستي که بوی غربت و نان و رطب داشت
دستی که دل در پرسه های نيمه شب داشت

دستی که همپای رعيت بيل می زد
اما قنوتش طعنه بر جبريل می زد

دستی که شهر علم را دروازه وا کرد
گويی"سحر بلبل حکايت با صبا کرد"

دستی که از اوج يد اللهی می آمد
دست خدا دست علی دست محمد

امشب "شب وصل است و طی شد نامه ی هجر"
آری "سلامٌ فيه حتّی مَطلع الفجر"

1716 0 4

أنا البخیل و أنت الجواد ای ساقی / مهدی جهاندار


أنا البخیل و أنت الجواد ای ساقی
مرا به غیر تو ساقی مباد ای ساقی

دلم غریب تر از آخرین ستاره ی صبح
تو را صدا زده هر بامداد ای ساقی

سبوکشان همگی بندگان میکده اند
بیار باده، فبشّر عباد ای ساقی

کجا روم؟ چه کنم؟ دامن که را گیرم؟
که پیر میکده راهم نداد ای ساقی

مرا بهشت تو هستی و سرنوشت تویی
مرا چه کار به کار معاد ای ساقی

خدا شبی که تو را آفرید و معنا کرد
دو عالم از حرکت ایستاد ای ساقی

جواد یعنی باران، جواد یعنی دشت
أنا البخیل و أنت الجواد ای ساقی
1566 1 5

چشم بستیم مبادا که کمک خواسته باشی / مهدی جهاندار


در شهادت جانباز پاکباز بابا رجب محمّد زاده
 (قافیۀ این غزل ایرادی اگر دارد از جنگ است)


دیدی از دیدن رویت نکشیدیم خجالت
دیدی از قصۀ این درد نکردیم حکایت

چشم بستیم مبادا که کمک خواسته باشی
چشم بستیم بر این رنج، بر این بار امانت

دیدی از دیدن رویت نگرفتیم و نخواندیم
درس مردانگی و غیرت و ایثار و شهامت

جنگ ای جنگ کجایی که رفیقان همه رفتند
ما که ماندیم نشستیم به تقسیم غنیمت

بسکه خود را فقط از آینه کردیم تماشا
یادمان رفت که بودیم و چه بودیم به سیرت

کس نپرسید دلاور! تو که بودی تو چه کردی؟
چه شد آن صورت ماهت، چه شد آن چشم سیاهت

ماه در برکۀ موّاج که دیده است بگوید؟
ماه در برکۀ موّاج قشنگ است جماعت!

چه قشنگ است تلاطم، چه قشنگ است تکلم
چه قشنگ است تبسّم، چه قشنگ است شهادت
1159 0 4.4

خواب و بیدار به درک شب قدرش نرسیدند / مهدی جهاندار

شور شیرینی شهرُ رمضان است دو چشمت

مشهد «أشهدُ أن لا»ی اذان است دو چشمت


آه یا مریمُ ما کانَ ابوکِ إمرءَ سَوءٍ
از چه با این همه پاکی نگران است دو چشمت

خواب و بیدار به درک شب قدرش نرسیدند
ألذی اُنزلَ فیه القرآن است دو چشمت

گرهی بین دو ابروی کمانت اگر افتد
أصلحوا بینهما طائفتان است دو چشمت

ای دو چشمت زده از شدّت سبزی به سیاهی
پشت مژگان تو مُدهامّتان است دو چشمت

چشم وا می کنی انگار دو دریاست، دو خورشید
مرجَ البحرین یلتقیان است دو چشمت

می کند گاه به گاهی سوی عشّاق نگاهی
فسیَکفیکهُمُ الله؛ چنان است دو چشمت
1196 0 4

مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است / مهدی جهاندار

کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ دلی
هی بگویم بعَلیّ ٍ بعلیّ ٍ بعلی

مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلوها بسلام ٍ ابدی ٍ ازلی

اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی

همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی

کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی-

باز قرآن به سرش دارد و هی می گوید
بحسین بن علی ٍ بحسین بن علی

4892 8 4.95

که جان به آخرین خبر سپرده ام / مهدی جهاندار

 

نه دلسپرده ام نه سرسپرده ام
به آتش تو خشک و تر سپرده ام

قنوت نیمه شب اثر نمی کند
تو را به گریۀ سحر سپرده ام

رسیدن تو را به خواب دیده ام
به کوچه گفته ام به در، سپرده ام
 
نشانی تو را به کاروانیان
به شهرهای دُور و بر سپرده ام
 
چه نامه ها به هر طرف نوشته ام
به قاصدان معتبر سپرده ام
 
به آشنا سفارش تو کرده ام
به هر غریب رهگذر سپرده ام
 
تو نیستی و بُت درست می کنند
به صیقلی ترین تبر سپرده ام_

بت بزرگ را نصیب من کند!
که جان به آخرین خبر سپرده ام

به راهی آمدم که بر نگشتنی ست
به کاسه آب پشت سر سپرده ام


1545 0 5

سالی که تو نباشی سال غم است / مهدی جهاندار

 


"ِ"

از ابراهیم تا عام الفیل     

از اسماعیل تا زمزم      

سقایة الحاجّ ِ وَ عمارة المسجد الحرام برازندۀ توست

ای سنگ صبور عدالت!   

ای پدر مظلومیت!    

شعب ابی طالب چه زود به گودال قتلگاه رسید

تنهایی داستان غریبی است

قالَ جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب یعنی

چارده قرن است هیچ محدّثی بی نام تو حدیث نخوانده است

ای پدر شیر خدا!       

ای پدر هل أتی!  

ای بابِ باب الله !

نمی شود از تو آغاز کرد و به علی نرسید

چه کسی شنیده است که قطره ای دریا بپرود

ای عمران!

ای از تبار طور!

موسای تو هارون محمّد است

هستی به مصطفی می نازد و مصطفی به عمو

روزِ وانفسا اگر شفاعت تو پیش قدم شود دیوارهای دوزخ فرو خواهد ریخت

ای شجاع شجاعان!    

ای سردار پیران مجاهد !   

جعفرطیار بلند پرکشیدن را و حمزه جگرداری را از تو آموخته است

سالی که تو نباشی سال غم است

ای مؤمن آل فرعون!   

ای قصۀ اصحاب کهف!  

تو از ابتدا ابوالمرتضی بودی  

تقیّه نام تو را ابوطالب گذاشت

ای مست مستور!  

دینداری مخفیانۀ تو شریعت خدا را آشکار کرد



ابنُ الخلیل!  

ضربۀ پنهانی تبر بت شکنی که از پدرت ابراهیم به ارث برده بودی

از سیلی آشکار حمزه به ابوجهل

دندان های پوسیدۀ ابوسفیان را بیشتر به هم فشرد

هیهات که قوم بی علی به حج رفته

از ترس ذوالفقار پسر

ایمان پدر را نشانه رفته اند

مگر مولود کعبه فرزند نو نیست؟

پدر عدالت بودن جرم کمی نیست

فاطمه پرپرشد

چون همسر علی بود

حسن و حسین چون پسرانش

پدر عدالت بودن آری جرم کمی نیست

از مناقبِ اِبن شهرآشوب تا الغدیر امینی

از قاضی نور الله شوشتری تا سلطان الواعظین شیرازی

متواتر از ایمان تو نوشتند

شهادتین را تو به من بیاموز

ای دیوان ایمان!

اگر تو نا مسلمانی پس ما که ایم؟

پسر برادرت از اینهمه ناسزا خسته است

ای بلاغت مبین! ای چکامۀ مطنطن!

شعری بخوان قصیده تر از پیش

آی پدران جهل!

آی پدران آتش!

تبّت یدا!

بیهوده نگردید

که تا قیام قیامت کافرتر از ابوطالب به کفرتان نخواهید یافت





1487 1 5

مصطفی بخوان که خواندنت خوش است / مهدی جهاندار

ای بلند آفتاب بی شفق
صبح روشن ای ستاره ی فلق

قل أعوذ ُ ای کسی که عاشقی
در پناه دل ز شرّ ماخَلَق

کیست این؟ برادر تو جبرئیل
می زند کلون خانه تقّ و تق

سینه سینه مژده ی پیمبران
خنده ی فرشتگان طبق طبق

مصطفی بخوان به نام آفتاب
مصطفی بخوان به نام اهل حق

نون والقلم؛ به مکتب آمدی
نانوشته ها همه ورق ورق

مصطفی بخوان و مصطفی بخوان
مست حق تویی، جهان چه مُستحق

در سکوت چشم های منتظر
در قنوت دست های بی رمق

مصطفی بخوان که خواندنت خوش است
إقرَ باسم ربّک الذی خَلق

2189 0 3.75

دوان دوان دو جهان در پی رکوع علی است / مهدی جهاندار


افسوس زمانی که علی می فرمود:

بپرسید از من قبل از آنکه از میان شما بروم،

به جای قلم به دست علی بیل دادند

و قدر علی را ندانستند

 

توماس کارلایل

 

 

مگر نه خود به علی قول آبرو دادند

چه شد که جای قلم بیل دست او دادند

 

به دست او نه مگر تشنه خاک آدم شد

به دست او نه مگر عرش را وضو دادند

 

تنور کفر معاویّه نان دین نپزد

حرامشان که چه بد لقمه ای فرو دادند

 

خوشا به حال علی باوران که ظهر عطش

جواب حرمله را از ته گلو دادند

 

خوشا به خشکی لبهای کودکان حسین

چرا که مژدۀ برگشتن عمو دادند

 

دوان دوان دو جهان در پی رکوع علی است

که هرکه زودتر... انگشتری به او دادند

 

 

1259 0 5

هنگامه ی بهار جهان با تو دیدنی است / مهدی جهاندار

ای راز آسمانی خورشید مرتبت
گیسو به هم مریز إذا الشمسُ کوّرت

ای بی کرانه، ای پر از ابهام، ای بزرگ
دریا صفت، کویر صفت، آسمان صفت

هنگامه ی بهار جهان با تو دیدنی است
بی تو نه من نه عشق نه دنیا نه آخرت

گیسوی تو قیامت کبری است مهربان
چشمان تو نهایت دنیاست عاقبت

بر من که می رسی کمی آهسته تر برو
دستم نمی رسد به بلندای دامنت

5734 0 4.23

صدای پای بهار آمد و بهار نیامد / مهدی جهاندار

صدای پای بهار آمد و بهار نیامد
سکون و صبر و قرارم سر قرار نیامد

به شوق دوست دلی داشتم نیامد و خون شد
به پای یار سری داشتم به کار نیامد

غمت به باد فنا داد عقل مختصرم را
چرا که با دل دیوانه ام کنار نیامد

به انتحار، خودم را مگر به او برسانم!
که هرچه هرچه نشستم، به انتظار نیامد

به خواب دیده ام آن مرد آن سوار می آید
نگو دوباره که اسب آمد و سوار نیامد

تمام کار و کس ما تویی که غایبی اما
چرا کسی به غم بی کسی دچار نیامد

"چو پرده دار به شمشیر می زند"، به امیدش
مقیم پرده نشستیم و پرده دار نیامد

إذا السماء خمید و إذا النجوم کدِر شد
إذا الجبال ترک زد، إذا البحار نیامد...

 

2519 0 4

دختر " وَ الکاظمینَ الغَیظ " اوست... / مهدی جهاندار

"دختری از اهل بیت آفتاب"
دختر لبخندهای مستجاب

از تبار لا فتی الا علی
وارث مَن عنده علمُ الکتاب

نورِ نور نور نور نور نور
نابِ ناب ناب ناب ناب ناب

ناب یعنی خالص و پاک و طهور
سوره ی کوثر، شراب اندر شراب

نور یعنی خواهر شمس الشموس
" بوی گل را از که جوییم از گلاب "

دختر " وَ الکاظمینَ الغَیظ " اوست
" آفتاب آمد دلیل آفتاب "

ای دل من در پناه کوی تو
مثل بال کفتران بی اضطراب

مریما از نزد جبرائیل، عشق
هاجرا از بهر اسماعیل، آب

مهربان باران تندِ بی دریغ!
بی کران آیینه ی پُر آب و تاب!

هم به جان خسته ی زینب، ببخش
هم به نام نامی زهرا، بتاب

1921 0 3.75

عشق سوزان است؟ نه سوزان تر از این حرف هاست / مهدی جهاندار

 

عشق سوزان است؟ نه سوزان تر از این حرف هاست
نابسامان است و بی سامان تر از این حرف هاست

یوسف گمگشته باز آید به کنعان؟ ای دریغ
یوسف گمگشته بی کنعان تر از این حرف هاست

سوختن دارد شکستن دارد آری ساده نیست
عشق می پنداشتم آسان تر از این حرف هاست

چند اسماعیل قربان کرده باشد بهتر است
کار ابراهیم کارستان تر از این حرف هاست

پیش پای گرگ جایی که زلیخا می کُشند
قیمت یوسف بسی ارزان تر از این حرف هاست

بر بلندی ها اذانت را شنیدند ای بلال
جهلشان اما ابوسفیان تر از این حرف هاست

ای کسانی که تصور کرده اید این حرف ها
رو به پایان است، بی پایان تر از این حرف هاست

عقل می پرسد چرا نازل نمی گردد عذاب
عشق می گوید خدا رحمان تر از این حرف هاست

سیّد و سالار مظلومان حسین بن علی است
نوح اگر نوح است کشتیبان تر از این حرف هاست...

 

3030 0 4.5

وقت وداع ِ ساحل و دریا حکایتی ست / مهدی جهاندار

 

ای آفتاب! ماه شبستان کیستی؟
چادرنشین ظهر بیابان کیستی

دلواپس لبان ترک خوردۀ که ای؟
چشم انتظار ساقی عطشان کیستی

امشب خراب یک دو نماز نشسته ای
فردا شب از خرابه نشینان کیستی

وقت وداع ِ ساحل و دریا حکایتی ست
آرامش تلاطم توفان کیستی

عالم تمام بی سر و سامان زینبند
جان حسین، بی سر و سامان کیستی

1585 0 5

رسیده اند شهیدان کربلا به مقامی... / مهدی جهاندار


مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی
 
سحر نسیم گذشت از سر مزار شهیدان
هنوز در پی بویی که می رسد به مشامی
 
و جبرئیل هم آن جا مجال پر زدنش نیست
رسیده اند شهیدان کربلا به مقامی...

یکی حسین امیرش شد و چه خوب امیری
یکی حسین امامش شد و چه خوب امامی
 
یکی بدون زره مرگ را گرفت در آغوش
یکی نماز تو را شد سپر بدون کلامی
 
یکی سیاه ولی روسپید؛ چون تو گرفتی
سر غلام به دامان خود چه حسن ختامی
 
یکی علی شد و اکبر شد و چه ماه منیری
یکی عمو شد و سقّا شد و چه ماه تمامی
 
به روی نیزه و در باد، گیسوان پریشان
چنان شدند که باقی نماند کوفه و شامی
 
دلم به حسرت یا لیتنا رسید و نگاهم
به سردر حرم افتاد، اُدخلوا بِسلامی...
 

1925 0 5

این شور و جنون را چه کنم عید غدیر است / مهدی جهاندار

تا قافیه ی شعر امیر است و غدیر است
برخیز که هنگام مراعاتُ نظیر است

الیوم که أکملتُ لکم دینکم آمد
تا عرش فراخوان تماشای امیر است

افطار در خانه ی مولا بنشیند
هر خسته که مسکین و یتیم است و اسیر است

بر طبل بکوبید نقاره بنوازید
آواز بخوانید که بی مایه فطیر است

مَن ماتَ علی حُبّ علی ماتَ شهیدا
آنان که نمردند بمیرند که دیر است

این شیهه ی اسبان ظهور است می آید
هنگامه ی ما یَستوِی الاعمی وَ بصیر است

می چرخم و می رقصم و تقصیر خودم نیست
این شور و جنون را چه کنم عید غدیر است

2935 1 4.65

نیامدی و چه بتخانه ها به پا نشده ست / مهدی جهاندار

تو یوسفی تو که لبریز بوی پیرهنی
تو یوسفی تو که یا ایّها العزیز منی

بگو چه ها که نکردیم بعد اینهمه سال
در انتظار تو ما، ما برادران تنی

به روز حادثه یک یک بهانه آوردیم
گریختیم همه هر طرف فقیر و غنی

غنی بهانۀ دار و ندار خود را کرد
فقیر گفت که من زنده ام ز بی کفنی!

سراغت از که بگیرم که خنده ام نکنند
کجای شهر به دنبال آهوی ختنی...؟

"حجابُک العربی" آفتابک العجمی
جمالک المدنی عاشقانک الیمنی

نیامدی و چه بتخانه ها به پا نشده است
تبر به دست بیا ای سوار آمدنی

1945 0 4.83

هفت اقلیم گفت یا زهرا / مهدی جهاندار

صبح تقویم گفت یا زهرا
همه هستی م گفت یا زهرا

نور زهرا که در جهان پیچید
هفت اقلیم گفت یا زهرا

آدم آموخت علم أسما را
بعد تعلیم گفت یا زهرا

ملت انقلابی ایران
وقت تحریم گفت یا زهرا

محشری شد شبی که فرمانده
پشت بی سیم گفت یا زهرا

و ابا الفضل دست هایش را
کرد تقدیم گفت یا زهرا

هی امان نامه می فرستادند
جای تسلیم گفت یا زهرا

عارفی سرّ عشق می دانست
هرچه گفتیم گفت یا زهرا

 

 

3597 0 3.47

دریا اگر از راز لب تشنه خبر داشت... / مهدی جهاندار

بر خاک عزیزی ست و در راه عزیزی ست


خود را برسانید که داغ است خبرها

 

حسن بیاتانی

عقل آمد و پنداشت که از عشق گریزی ست
بیچاره ندانست در این ورطه پشیزی ست

کم یوسف ما را به تمسخر بنشینید
وقتی که به دست همه تان چاقوی تیزی ست

زلف تو عجب کافر اسلام هراسی ست
روی تو در آیینه عجب کفرستیزی ست

دریا اگر از راز لب تشنه خبر داشت
این قدر دل آشوب و سراسیمه نمی زیست

ای منتظر باده به سجاده نشسته!
این میکده را ساقی کج دار و مریزی ست

بغض من و آغوش تو و لحظه ی دیدار
پایان سفر منطقه ی زلزله خیزی ست

پیچیدگی حال من خسته که داند
یعقوب مرا یوسف گم کرده عزیزی ست

1667 0 3

کار عشق این است آری اَلبلاءُ لِلولا / مهدی جهاندار

می روم گاهی خراسان گاهگاهی کربلا

یک طرف شمس الشموس و یک طرف شمس الضحی

 

هر دو تنها، هر دو دور افتاده، هر دو خون جگر

کار عشق این است آری اَلبلاءُ لِلولا

 

از علی هر کس نشان دارد به غربت مبتلاست

او حسین بن علی شد، این علی موسی الرضا

 

او جوانان بنی هاشم شهیدانش شدند

"ای جوانان عجم جان من و جان شما"

 

اصفهان، شیراز، مشهد، فکّه، خرّمشهر، فاو

سوریه، لبنان، فلسطین، کلُّ ارضٍ کربلا

 

2732 0 4

پیاله ای بیشتر نخوردم خدا به سر شاهد است ساقی / مهدی جهاندار

شبی به مسجد شدم گرفتار و شاکی ام زاهد است ساقی
پیاله ای بیشتر نخوردم خدا به سر شاهد است ساقی

به شهر میخانه های بسته که بر درش محتسب نشسته
مقصّر اصلأ همیشه وا بودن در مسجد است! ساقی

خدای زاهد چه خشمگین و خدای عاشق چه مهربان است
تو می توانی برس به دادم خدایمان واحد است ساقی

یکی است دستش پر از تیمّم، یکی است دستش به گردن خُم
تو نیز دستی بیا بچرخان که دست بالای دست... ساقی

شدم گرفتار شحنه و شیخ و واعظ و مفتی و مفتّش
خروش و فریاد و داد و بیداد و شکوه بی فایده است ساقی!

نمانده اشکی به چشم امّا غم تو خون شد به رگ رگ ما
شراب ها جاری اند هرچند آب ها راکد است ساقی

 

2392 1 4

تازه شهیدا بگو خانۀ معشوقه کو / مهدی جهاندار

دل که سپردم به عشق خون جگر افتاده است
دست کدام از خدا بی خبر افتاده است

راز پس پرده را از لب ساقی مپرس
غنچه اگر وا کند پرده بر افتاده است

شیخ به دردی کشان رد شد و دشنام داد
کاش که فهمیده بود با که در افتاده است

تازه شهیدا بگو خانۀ معشوقه کو
گفت همانسو که سر بیشتر افتاده است

زهرۀ منظومۀ شمسی من چشم توست
عقرب زلفت ولی در قمر افتاده است

2499 3 4.64

بیا که ایمان تازه ام را به هیچ نانی نمی فروشم / مهدی جهاندار

غمی که با خون دل خریدم درِ دکانی نمی فروشم

بیا که ایمان تازه ام را به هیچ نانی نمی فروشم

 

اگر که میخانه را به نامم زدی می آیم و گرنه ساقی!

خمار هفتاد ساله ام را به استکانی نمی فروشم

 

از آستانی که کلبُهم باسطٌ ذِراعَیهِ بِالوَصیدم

نمی روم،هست و نیستم را به استخوانی نمی فروشم

 

مگر زلیخا بیاید و سکّه هاش هم وزن عشق باشد

که یوسفم را دگر به هر خسته کاروانی نمی فروشم

 

نمی نشینم که باد از هر طرف دلش خواست بر من افتد

غریق گرداب ها شدن را به بادبانی نمی فروشم

 

در آب افتاده عکس ماهی که موج ها بی قرار رویش

خیال تصویر ماه خود را به کهکشانی نمی فروشم

 

1616 0 5

کار حسین است و دل مشکل پسندش / مهدی جهاندار

آن اسم اعظم که بزرگان در پی اندش

سربندِ یا زهراست محکم تر ببندش

هر کس که در سر آرزوی عشق دارد

هنگام رفتن با شهیدان می برندش

 بابا! وصیّت نامۀ همسنگرت کو؟

این روزها خون می چکد از بند بندش

 آقا معلم قصه از آنروزها گفت

کردند سال ِ آخری ها ریشخندش

شرمی نکردند از صدای سرفه دارش

چیزی نخواندند از نگاه دردمندش

 گیرم عَلم از دست عباسی بیافتد

عباس دیگر می کند از جا بلندش

 هر کس به این آسانی اهل کربلا نیست

کار حسین است و دل مشکل پسندش


1839 2 4.71

بوی پیراهن خونین کسی می آید / مهدی جهاندار

یوسف، ای گمشده در بی سر وسامانی ها!
این غزل خوانی ها، معرکه گردانی ها

 سر بازار شلوغ است،‌ تو تنها ماندی
همه جمع اند، چه شهری، چه بیابانی ها
 
چیزی از سوره ی یوسف به عزیزی نرسید
بس که در حق تو کردند مسلمانی ها

همه در دست، ترنجی و از این می رنجی
که به نام تو گرفتند چه مهمانی ها

خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام
ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها

عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست
این چه عشقی است که آورده پشیمانی ها؟

"این چه شمعی است که عالم همه پروانه ی اوست؟"
این چه پروانه که کرده است پر افشانی ها؟

یوسف گمشده! دنباله این قصه کجاست؟
بشنو از نی که غریب اند نیستانی ها

بوی پیراهن خونین کسی می آید
این خبر را برسانید به کنعانی ها

5502 2 5

دین مردان عاشق حماسی است / مهدی جهاندار

 

ای جماعت حدیث جنون را از دل پر تلاطم بپرسید

حال مستان بی پا و سر را من نمی دانم از خم بپرسید

 

ای جماعت نشستن حرام است کار دنیا تمامی ندارد

کوله بار علی بر زمین است یک شب از حال مردم بپرسید

 

حال دلخسته را خسته داند حال لب تشنه را تشنه داند

تشنگان آب را می شناسند آب را از تیمّم بپرسید

 

خوش به حال کسانی که گفتند ربُّنا الله ثمّ استقاموا

پرسش از دوست بی پاسخی نیست گرچه بار هزارم بپرسید

 

دین مردان عاشق حماسی است غسل دریای خون ارتماسی است

راه و رسم شقایق شدن را از اولی الامر منکم بپرسید

 

خوشه در خوشه خرمن به خرمن دست و داس و درُو هم تو هم من

می توانید آندم خدا را از لب سرخ گندم بپرسید

1796 0 4

انگار تنها ابن ملجم با علی مانده است / مهدی جهاندار

یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی  مانده است
شمشیر بر دارد هر آن کس با علی مانده است

دیشب تمام کوچه های کوفه را گشتم
تنها علی، تنها علی، تنها علی مانده است

ای ماهتاب آهسته تر اینجا قدم بگذار!
در جزر و مد چاه، یک دریا علی مانده است

از خیل مردانی که می گفتند می مانیم
انگار تنها ابن ملجم با علی مانده است

ای مرد! بر تیغت مبادا خاک بنشیند
برخیز! تا برخاستن یک «یاعلی» مانده است
3347 0 3.92

مردی از گور به پا خاست که مست است هنوز/حجربن عدی / مهدی جهاندار

مردی از گور به پا خاست که مست است هنوز
خبر آورد که میخانه نبسته است هنوز

ذوالفقار علی و گوشه نشینی هیهات
نه مگر پهلوی آیینه شکسته است هنوز

 این سوی واقعه عباس زمین خورد و حسین،
آن سوی معرکه بر اسب نشسته است هنوز

"ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه؟"
یار پیداست که دیوانه پرست است هنوز

 "مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟"
که دلت بر سر پیمان الست است هنوز

 هر کجا قبر مُرید علی و آل علی است
بگشایید که شمشیر به دست است هنوز
1956 0 4.5

بوی پیراهن خونین کسی می آید / مهدی جهاندار


این خبر را برسانید به کنعانی ها...


2760 0 4

آری انتظار... / مهدی جهاندار

گاهی انتظار
سال های سال
در غلاف ماندن است
گاهی انتظار
لحظه ای بی غلاف
هست و نیست را
در مصاف خواندن است
 

1781 0

آری انتظار / مهدی جهاندار

 می رسد بهار...
دور از انتظار

1586 1 3.33